روی مروارید اشکم قصه تو رو نوشتم
تا که ادما بدونند تویی تنها سرنوشتم
توی چشمای تو خوندم واژه فا صله ها رو
چه کنم فاصله پیداست تو غبار سرنوشتم
جاده ها امون ندادن هجرت تو رو ببینم
خارای و حشی راتو با دلی خسته بچینم
تو برو، دلم یه جاده است توی امتداد لحظه ات
زمونه پلکامو بست هجرت تو رو نبینم
شبها بی ستاره موندن تا تو برگردی دوباره........
اسمون ابری و خسته است بارون حسرت می باره
خاک جاده ها به من گفت : یه روزی تو بر می گردی
روزی که تو بر می گردی روز میلاد بهاره