چه کسی فهمید درد دلم را در آن شب بارانی!
چه کسی دید اشکهای مرا در زیر قطره های باران!
چه کسی شنید صدای ناله دلم را ، چه کسی حس کرد سردی دستهایم را!
هیچکس نبود در آنجا ، من بودم و یک دل تنها !
غمها مرا رها نمیکنند، غصه ها مرا صدا میکنند ، تنهایی مرا در میان خودش میگیرد
حس میکنم بغض ، گلویم را میفشارد و قلبم تند تند میتپد!
به عشق تو میتپد ، از دلتنگی تو اینگونه پریشانم!
نمیدانم چاره ی کار چیست ، وقتی دلت با من نیست!
نمیدانم دردم را به چه کسی بگویم ، وقتی همزبانی نیست!
چه کسی فهمید خیسی چشمهایم به خاطر چیست،
آن شعر تلخی که بر روی آن کاغذ خیس نوشته شده از کیست!
چه کسی شنید صدای فریاد مرا در زیر باران ، فریادی که گویا تنها ،
خدا بود که شنید، حال مرا که دید ، از پریشانی من گریست!
چه کسی فهمید من چه میخواهم ، از کجا آمده ام و در جستجوی چه هستم!