دوتا پرنده دوقلب عاشق ، چطور جدا ز هم بمونن
به نای خسته دل شکسته ، چطور جدا ز هم بخونن
تو ای زمونه ببین چگونه پرنده ها ، جدا ز خونه از آشیونن
به سینه من هنوز امیدی ، به شوق دیدن محالی
بخاطر او چه مانده آیا دگر ز من بجز خیالی
درد بی درمونمو با کی قسمت بکنم ، با همه دوری او کاشکی عادت بکنم
خاموش و غمگین چون شام یلدا ، بی ستاره آه
بین منو او راهی که تنها شوره زاره
لحظه ها را با نفسهام می شمارم ، ساز دل را دست غمها می سپارم
کاشکی فردا قصه های نو بسازه ، تا که با او عمر باقی را سر آرم
شاید این دنیا نباشه دنیای نو از نو بنا شه ، لیلا نمیره از جدایی مجنون بی لیلا نباشه
درد بی درمونمو با کی قسمت بکنم ، با همه دوری او کاشکی عادت بکنم
خاموش و غمگین چون شام یلدا ، بی ستاره آه
بین منو او راهی که تنها شوره زاره