
بر ظاهرم منگرکه شادم ...
درونم غوغایی بر پاست
گویی کسی تیشه میزند بر وجودم!
قلبم هزاران هزاران پاره شده است..
شاید یکی از آن پاره ها نصیبش شود !
ولی او حریص است!
محکمتر میکوبد تا تکه ای بزرگتر را نصیب خود کند
افسوس که با خورد شدن وجودم سر انجام او نیز در درونم میشکند !
آنگاه که من چون آواری بر سر او فرو ریزم