ای اشنای غریبه، منجی دل خسته
بیا حالا که دلم از غم دوریت شکسته
ای صدای تو امید روز و شب هام
ابروی انتظاری،بی تو دل داره بهونه
دیگه طاقتی نمونده ،چشمای من اشک ریزون
دیده ام نمناک و گریون ، اشک می ریزه مثل بارون
توی تقویم دلم، تو همیشه موندگاری
مست و آشفته ترینم ، تو یه حس بی قراری
باید از چشمه اشراق واسه تو وضو بگیرم
تو می دونی ،وقتی نیستی من تو حس غم اسیرم
دیگه از تاریکی شب ها ترسی به دل ندارم
واسه اینکه من میدونم تو راهت قدم می زارم
تو شب آسمون رویا دل عاشقت قشنگه
دل عاشقم می دونی واسه تو چقده تنگه
منم و شوق رسیدن به روزای بی قراری
چقده باید بمونم تو غم چشم انتظاری