دلم حکایت دستی تهیست میدانم
و هیچ کس مثال تو خوب نیست میدانم
من و گدایی یک مشت خاطره از تو
چقدر این خاطره ها ماندنیست میدانم
اگر حلال کند این چشم های خیسم را
برای بودن با تو هراس نیست میدانم
حریص تهمت شیرین قلب خسته ی من بود
و عشق تهمت تلخ این همه خستگیست میدانم
کسی که رحم نمود بر بی کسی چشمم
به جز نگاه متین تو نیست میدانم
تو از شکیب نگاهم غرور را خواندی
و غرور پاسخ این همه بچگیست میدانم!
تو خط فاصله ی مرگ تا دلم بودی
و عشق تو هر لحظه خواندنیست میدانم
تو با صدای پای کدامین ستاره آمده ای؟
که مشق شبم همه شعر عاشقیست میدانم
میان کلبه ی خاموش این دلم جز تو
دگر برای کسی جا نیست میدانم
هنوز شهر غبار آلود چشمانم
به یاد هوای چشم تو ابریست میدانم
به چشمه بگویید جوششش تنها
برای رفع عطش و تشنگیست میدانم
میان همهمه های این شهر شلوغ
سکوت تعبیر این همه سادگیست میدانم!
میان این همه فاصله میان این همه غم
چاره فقط بغض و گریه های بی کسیست میدانم
ببین که خسته ام از این همه تقصیر
گناه دلم جز عشق تو نیست میدانم!!!
با آنهمه فروغ مهتاب نگاه تو
دگر میان شبم ستاره پیدا نیست میدانم
کسی که تقسیم می کند شب من را
میان مهتاب و ستاره جز تو کیست میدانم
همان که طراوت عشق را در تبسم دید
همان که میان خنده ها گریست میدانم
اگر دلم از غم نمرد به خاطر او بود
همو که حاصل بخشندگیست میدانم
به حجم خاطره هامان قسم بمان با من
که از جهنم من تا بهشت راه نیست می دانم
دوباره حرف دلم نا تمام می ماند
و درد در دل من ماندنیست میدانم!!!