مجتبی ::دوشنبه 87/10/16 ساعت 11:30 صبح
امشب دلم هوای آن کافه را کرده
که چایش از مهر تو
و قندش محبت تو باشد
و تنها مشتری کافه
من باشم.
نوشته های دیگران()
مجتبی ::دوشنبه 87/10/16 ساعت 11:22 صبح
مجتبی ::یکشنبه 87/10/15 ساعت 10:13 عصر
با سلام به تمام دوستان خوبم
امروز بعد از روزها و ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه های زیاد بالاخره تماس گرفت و این درد کوهنه و قدیمی رو دوباره در من اشکار کرد .
مجتبی ::شنبه 87/10/14 ساعت 10:53 صبح
مجتبی ::چهارشنبه 87/10/11 ساعت 8:41 عصر
من هنوز عاشقت هستم
اگر از یاد تو رفتم
اگر رفتی تو ز دستم
اگر یار دیگرونی
مجتبی ::چهارشنبه 87/10/11 ساعت 8:35 عصر
به هر کس از مهر و محبت می کنم جان رو فدا
مثل عقرب می زند نیشم نمی دانم چرا
مجتبی ::چهارشنبه 87/10/11 ساعت 8:28 عصر
خدایا کفر می گویم پریشانم پریشانم
چه می خوای از جانم نمی دانم نمی دانم
مرابی آنکه خودخواهم اسیرزندگی کردی
تو مسئولی خداوندا به این آعاز و پایانم ...
مجتبی ::دوشنبه 87/10/9 ساعت 8:12 عصر
سلام به همه دوستان خوبم
امروز یکی از دوستای خوبم به نام محدثه خانم نظرش رو در مورد یادداشت هام گذاشته و من رو خیلی خوش حال کرده .از ایشون تشکر می کنم و از شما دوستان عزیز هم درخواست می کنم که نظر خودتون رو بزارید تا من دل گرم تر بشم تا بیشتر بنویسم . هر چند که من برای نظر گذاشتن شما این کار رو نکردم و نمی نویسم اما خوب بی تاثیر نیست.
خوش باشید .
مجتبی ::دوشنبه 87/10/9 ساعت 6:55 عصر
انقدر سریع اتفاق میفته که خودتم نمی فهمی؟؟...یه روزی انقدر دوسش داری که حاضری به خاطرش از همه چیزت بگذری...از غرورت...از خوشیات...حتی از زندگیت...حاضری برای اینکه او راحت باشه...شاد باشه...خسته نشه...ناراحت نشه...غصه نخوره...هر کاری بکنی....خودت عذاب بکشی ولی گریه شو نبینی......وای که چه روزایی گذشت که به خاطرش غصه خوردی...گریه کردی...از نامهربونیهاش...بی وفایی هاش...غرور بیجاش...دلت شکست ولی به روی خودت نیاوردی...هر چقدر او نامهربونی کرد تو مهربونی کردی....هر قدر ناز کرد نازشو کشیدی...به خودت می گفتی وقتی از محبت و صداقتم مطمئن بشه همه چیز خوب میشه...چه روزایی که به امید دیدنش گذروندی...و چه شبایی که از غصه ی دوریش تا خود صبح بی صدا اشک ریختی...ولی راستش هر آدمی یه ظرفیتی داره...وقتی از حدش بگذره دیگه محبت کردنم بی معنی میشه....گاهی وقتا انقدر به یکی خوبی می کنی که دیگه فکر می کنه این مهربونیا وظیفته...اونوقته که یه چیزی ته دلت می شکنه...انقدر جواب مهربونیاتو با نامهربونی میده...انقدر در جواب لبخندت اخم می کنه ...و انقدر احساس و فکر و قلبتو به بازی می گیره.......که....که کم کم حس تو عوض میشه...دوباره غرورت واست مهم میشه....دیگه حاضر نیستی به خاطرش غرورتو خرد کنی....دیگه از دیدن اشکاش کلافه نمیشی....دیگه با نگاه کردن به چشاش دلت هری نمی ریزه پایین...دیگه نازشو نمی کشی....آره....دیگه دیدنش واست رویا نیست...دیگه از تماس دستاش و حس حرارت بدنش احساس خوبی نداری....دیگه از دوریش غصه نمی خوری...حالا می فهمی که چقدر از لحظه ها و روزاتو به خاطرش حروم کردی...و حسرت میخوری....چون...چون....دیگه دوسش نداری
مجتبی ::دوشنبه 87/10/9 ساعت 6:47 عصر
در جواب نامه ی تو نارفیق از تو نوشتم از تو که شد با تو آغاز لحظه لحظه سرنوشتم رفتی اما کردی یادم آخه یار با وفاتم واسه فهمیدن حرفات منو کم داری فداتم تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا با هم تپید قلبای ما از هم شدیم اما جدا به من بگو آخر چرا ، چرا ؟! با نگاه مهربونت قفل قلبمو تو بستی ساز تو تار دلم بود زدی تارمو شکستی واسه ویرون شدن ما می زدی تیشه دو دستی باورت نمیشه اما خود تو عهدو شکستی حالا اینجا تک و تنها پرپر گذشته هاتم نارفیقانه بریدی ول من هنوز باهاتم هر دو مون تنهای تنها هر کدوم یه جای دنیا جای تو خالی اینجا جای من خالیه اون جا
کمی نزدیکتربهونهمعنی کردن عشقوقتی ادم دلش می گیرهتبریک ولینتاینعشق بی پایانازدواجباز دوباره دلم گرفتهپیست موتور سواری[عناوین آرشیوشده]
GSX 400 R . آرزوی یک عاشق خسته از دنیا و پایان راه رسیده و بی هم نفس. . استقلال محبوب ترین و پر افتخارترین تیم اسیا. . افکار کودکی . باران بهاری . بارون . تنهایی . حرف دل . حکایت دل . خداحافظ ای مانده بی من . خداداد . درد دل . دکتر شریعتی . دلم گرفته از این دنیا . رویا . زمونه . زندگی بی تو و در خیال . شمع . عشق . عشق آْرامش بخش من . عشق دست نیافتنی . فراری از همه . مفهوم زندگی . مهم تویی که دل من رو به بازی گرفتی .
دی 1387بهمن 1387اسفند 1387فروردین 1388اردیبهشت 1388خرداد 1388مرداد 1388شهریور 1388مهر 88آبان 88دی 88مرداد 89دی 89اسفند 89بهمن 89
یــــاهـو